سیاه و خط خطی های نا مفهوم
بوی تلخ اسارت
زنجیرها ...
تا کجا
زنجیرها .. زنجیرها
سیاهی بی نهایت
ژرف ، زندانی تاریک ..
کدام سلول نقش چشمان بی گناه تو را تا ابد
بر دیوارهای فرسوده و تاریک خود خواهد داشت
وحشتی تلخ ...
اسارت .
دیوارها ، چگونه تاب مي آورند درد های جسمِ بی گناه تو را
چگونه سکوت مي کنند !!
فریاد ...
ترس
رهایی ...
گناهت چیست ؟
تو بوی غبار نمی دهی
زنجیرها را بر زمین می کشند
بوی غبار می دهند
تو را به زنجیر می کشند ، بوي ابلیس ..
فریاد می زنی
کاش رهایی ......... + نوشته شده در Tue 14 Feb 2012 ساعت 0:57 توسط Myself | سرابِ آینه...
ادامه مطلبما را در سایت سرابِ آینه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ziafat2010 بازدید : 22 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1402 ساعت: 15:51