سرابِ آینه

ساخت وبلاگ

امکانات وب

سیاه و خط خطی های نا مفهوم بوی تلخ اسارت زنجیرها ... تا کجا زنجیرها .. زنجیرها سیاهی بی نهایت ژرف ، زندانی تاریک .. کدام سلول نقش چشمان بی گناه تو را تا ابد بر دیوارهای فرسوده و تاریک خود خواهد داشت وحشتی تلخ ... اسارت . دیوارها ، چگونه تاب مي آورند درد های جسمِ بی گناه تو را چگونه سکوت مي کنند !! فریاد ... ترس رهایی ... گناهت چیست ؟ تو بوی غبار نمی دهی زنجیرها را بر زمین می کشند بوی غبار می دهند  تو را به زنجیر می کشند ، بوي ابلیس .. فریاد می زنی کاش رهایی ......... + نوشته شده در Tue 14 Feb 2012 ساعت 0:57 توسط Myself  |  سرابِ آینه...ادامه مطلب
ما را در سایت سرابِ آینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ziafat2010 بازدید : 22 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1402 ساعت: 15:51

دلِ نوشتن نیست ... یعنی نویسنده فاقد حس و حال لازم برای به کار گیری کلمات می باشد ... یعنی کلمات و ایده ها از نویسنده می گریزند ... یعنی ......گه گاه از منِ دوزخ نشین یاد کنید ........... + نوشته شده در Tue 20 Mar 2012 ساعت 18:44 توسط Myself  |  سرابِ آینه...ادامه مطلب
ما را در سایت سرابِ آینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ziafat2010 بازدید : 16 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1402 ساعت: 15:51

من و ... حجم سنگین که تن را سال ها زیر پوسته ی عادت خود فرسوده است ، تکرار ... تکرار  همه چیز  چه سخت می توان ، نه .... امکان امکان امکان موجود بی حجمی که تمام حواس خالی از حجمش را که تمام اندیشه های تا خورده اش را  همه ی توهمات ... فرار از تمامشان ، کاش آسودگی ... دیدمش .. دیشب بود کنار آینه ای سیاه مغزش میان انگشتانش بود میان انگشتان تب کرده ام گرفته بود می خواستم فرار کنم به هر طرف که راهی بود و نه مانعی ....... مانع ... مانع ها ...تا ...... بیچاره آینه ی سیاه ... دیگر چیزی برای فرار نداشت نداشت ... + نوشته شده در Sun 15 Apr 2012 ساعت 23:56 توسط Myself  |  سرابِ آینه...ادامه مطلب
ما را در سایت سرابِ آینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ziafat2010 بازدید : 18 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1402 ساعت: 15:51